ویژه‌نامه نوروزی – قسمت ۳:به افتخار دیوانگان – در ستایش نگاه و اندیشه متفاوت

اگر فرصتی پیش می‌آمد، آن آموزگار بی‌ادعای دوران ابتدایی‌ام را پیدا می‌کردم و دقایقی با او در مورد آن روز تأثیرگذار در آن مدرسه محقر صحبت می‌کردم و به او می‌گفتم که در قالب یک جمله، چقدر برای همیشه دیدگاهم را در همه زندگی، «تغییر» داده است.

موضوع سخن آموزگارم را در آن روز بازگو نمی‌کنم، شاید خود آن آموزگار هدفی از گفتن آن جمله معترضه در انتهای عبارتی که از روی کتاب درسی می‌خواند، نداشت و هیچ وقت متوجه نشد که یکی از دانش‌آموزانش، حرفش را بسیار جدی گرفته است.

چیزی که آموزگار گفت، تنها یک جمله بود در این مایه: البته اشخاصی هم هستند که در این مورد، طور دیگری فکر می‌کنند!

این جمله مبدل شد به سرآغاز شک من به اینکه شاید همیشه زاویه نگاه ما در زندگی درست نباشد، شاید لازم که گاهی از زاویه دیگری به رویدادها و مشکلاتمان نگاه کنیم، شاید لازم باشد که گاه خود را جای بقیه بگذاریم، شاید لازم باشد که خشک‌مغزی را کنار بگذاریم و با ذهنی باز همه راه‌حل‌ها و زاویه‌های ممکن را در زندگی ببینیم.

سال‌ها بعد از آموزگاری دیگر که هیچ وقت به صورت فیزیکی در جوارش نبودم، خاکستری دیدن را یاد گرفتم، که به گمانم مهمترین آموزه او می‌تواند باشد. چیزی که البته به مذاق ماهایی که عادت داریم، همیشه سیاه و سفید ببینم خوش نمی‌آید.


با نو شدن سال، ما هر سال به خود وعده‌ها و قول‌هایی می‌دهیم: وزنم را کم می‌کنم، برنامه‌ریزی درست می‌کنم و از لحظاتم استفاده می‌کنم، تا می‌توانم کتاب خواهم خواند و …

اما فارغ از همه این موارد و پوست‌انداختن‌هایی که به تناسب بهار طبیعت در ذهنمان القا می‌شود و مشتاقشان می‌شویم، خیلی کم پیش می‌آید که به خود وعده «متفاوت دیدن» و «متفاوت اندیشیدن» را بدهیم، تغییری بنیادی که همه تحولات خوب را می‌تواند در برداشته باشد.

ما عادت داریم که از تناقضات، سرخوردگی‌ها، شگفتی‌ها، تنازلات اخلاقی، اینکه روی هیچ کسی نمی‌توانیم حساب کنیم، اینکه کسی دیگر به فکر کتاب نیست، در جمع‌های خودمانی شکوه کنیم و در بسیاری اوقات در بحث‌ها و گفتگوها «ناآگاهی جمعی» را دلیل این ناکامی‌های بدانیم، غافل از آنکه اینکه با اینترنت و این هم دانشگاه‌های پراکنده در سراسر کشور، این نداشتن دیتای خام نیست که باعث مشکلات می‌شود، مشکلات ما را اینترنت چندگیگابیتیِ در دسترس برای همه، حل نخواهد کرد، مشکل اصلی ما ایراد در پردازش اطلاعات خام است، مشکل ما دور کردن تعصب‌های ذهنی و پایبندهای فیزیکی و ذهنی و پیدا کردن شهامت دیدن از زوایای متنوع است.

در پرتو چنین نگاه‌های متفاوتی است که یک «فرد» می‌تواند آمادگی لازم برای انجام دادن کارهای متفاوت را پیدا کند، انگیزه لازم برای رسیدن به آرزوهای دوران کودکی خود را پیدا کند و ظرفیت‌های ذهنی خود را ارتقا دهد و در چنین «جامعه»‌ای است که تعاملات، درک متقابل، هم‌فکری و نوآوری‌های زنجیره‌ای، جَوی از امید پدید می‌آورند.


در «وبسایت مارال گرافیک» حتی وقتی پست‌های ظاهرا سرگرم‌کننده برایتان می‌نویسم، هدف و مقصدی را دنبال می‌کنم، تا به حال دست‌کم سه پست سرگرم‌کننده نوشته‌ام که در آنها تأکیدی داشتم بر اهمیت زاویه دید، اینکه برای دیدن چیزها باید زوایای مختلفی را امتحان کرد و شهامت آن را داشت. (+ و + و +)

با مقدماتی که گفتم، می‌رسیم به ویدئویی که اصلا ایده انتشار ویژه‌نامه نوروزی «مارال گرافیک» به خاطر دیدن همین ویدئوی یک دقیقه‌ای بود.

به احتمال زیاد در روزهای بعد از فوت استیو جابز و در جریان مراسم و بزرگداشت‌هایی که مردم و علاقه‌مندان اپل برای او ترتیب می‌دادند به عبارت think different که به شیوه‌های مختلف در قالب پوسترهایی توسط مردم در فروشگاه‌های اپل نصب می‌شد، برخورده‌اید. این عبارت اشاره دارد به یکی از بهترین تبلیغات اپل که به جرأت یکی از بهترین تبلیغات تاریخ هم محسوب می‌شود.

برخلاف تبلیغاتی که ما عادت داریم در نشریات و تلویزیون خودمان ببینیم، شیوه‌های مؤثرتری از تبلیغ هم در کشورهای غربی معمول هستند، یکی از این شیوه‌های درست کردن تبلیغاتی است که بیننده بعد از دیدن آنها به خاطر حس شوخ‌طبعی، نشاط یا شیطنت نهفته در آگهی، حس و حال خوبی پیدا کند و تبلیغ و چیزی تبلیغ‌شده در ذهنش بماند. اما شیوه دیگر تبلیغ، تبلیغاتی هستند که بیننده را با خود درگیر می‌کنند، در این تبلیغات ممکن است هیچ علامت یا ردی از خدمات یا محصولات یک شرکت نباشد، اما تبلیغ به گونه‌ای ساخته می‌شود که ذهن بیننده را دقایق یا حتی ساعات متمادی با خود درگیر می‌کند. به عبارت دیگر این تبلیغات انتزاعی هستند و آنقدر جذاب ساخته می‌شوند که هر کسی مشتلق می‌شود، کشف رمزشان کند. بعد از کشف رمز و فهم مقصود آگهی، کمتر پیش می‌آید که بیننده به هوش آگهی‌ساز آفرین نگوید و تحسینش نکند.

اعتراف می‌کنم که تا پیش از مرگ استیو جابز، آگهی think different را ندیده بودم، اما وقتی در یوتیوب جستجو کردم و آگهی را برای اولین بار دیدم. ذهنم به شدت مشغول شد. فکر می‌کنم این آگهی را تا به امروز صد باری دیده باشم.

پرواضح است که انتظار ندارم آگهی‌ای که برای من آنقدر تأثیرگذار و زیبا به نظر باشد، دقیقا همین حس را در شما هم برانگیزد. اما توصیه می‌کنم دست کم یک بار این آگهی را ببینید.

حسی که آگهی در من ایجاد کرد، باعث شد که تحقیق کاملی در مورد داستان این آگهی زیبا بکنم. حاصلش پستی است که تا ساعاتی بعد در سایت مارال گرافیک ملاحظه خواهید کرد.

ترجمه متن آگهی:

به افتخار دیوانگان، نخاله‌ها، سرکشان، دردسرسازان، وصله‌های ناجور.

آنان که همه چیز را جور دیگری می‌بینند.

آنهایی که علاقه‌ای به قواعد ندارند و هیچ احترامی برای وضع موجود قائل نیستند.

می‌توان از آنها نقل قول کرد، با آنها مخالفت کرد، از آنها ستایش یا بدگویی کرد.

اما تنها کاری که نمی توان با آنها کرد، نادیده گرفتن آنهاست، زیرا آنها همه چیز را تغییر می‌دهند، آنها نژاد انسان را به پیش می‌رانند.

برخی آنها را دیوانه می‌پندارند، اما آنها را نابغه می‌خوانیم. زیرا کسانی که آن قدر دیوانه باشند که در فکر عوض کردن دنیا باشند، همانهایی‌اند که از عهده این کار برمی‌آیند.

** این آگهی را می‌توانید در یوتیوب ببینید، یا به سادگی از اینجا دانلود کنید. (۱۰ مگابایت)


کسانی که در این آگهی دیده می‌شوند، به ترتیب اینها هستند:
– آلبرت اینشتین
– باب دیلن
– مارتین لوترکینگ
– ریچارد برانسون: تاجر ماجراجوی انگلیسی
– جان لنون
– بوکمینستر فولر: مهندس، معمار، نظریه‌پرداز سامانه، طراح، مخترع آمریکایی
– توماس ادیسون
– محمد علی (کلی)
– تد ترنر: بنیان‌گذار شبکه CNN و نخستین شبکه خبری که به صورت ۲۴ ساعته خبر پخش می‌کرد.
– ماریا کالاس: خواننده مشهور سوپرانوی یونانی/آمریکایی
–  ماهاتما گاندی
 آملیا ایهارت: نخستین زنی که پرواز تک نفره را در عرض اقیانوس اطلس انجام داد.  در سال ۲۰۰۹، فیلمی بر اساس داستان زندگی او با بازی هیلاری سوانک ساخته شد.
– آلفرد هیچکاک
– مارتا گراهام:‌ رقصنده آمریکایی
– جیم هنسون: آفریننده ماپت‌ها
– فرانک لوید رایت: معمار، طراح و نویسنده آمریکایی
– پابلو پیکاسو

منبع مطالب: یک پزشک

دیدگاهتان را بنویسید